«سمفونی شماره نهم» بیستوهشت سال سکوت را شکست و هم«آواز قو» در سراسر شهر پیچید. «پرده آهنین» فروریخت، داستانخورها «بود نبود در روزگار قدیم…» را تف کردند و از دستگاههای جهانگردیی کنج اتاقکهای سایهیی رو به دیوار شان پیاده شدند.
شرق با غرب آمیخت و غروب مهمان طلوع شد، هلهله و ولوله تُنگشکنی ماهیگکهای قرمز را غرق خشکی کرد و لبها، لبها را به آغوش فشرد.
دلشور و بیشیمه راه افتاد؛ مانند سکه سرگردان، «پل عشاق» را پیمود و به قفلهای که به نرده زده و کلیدهای شان را به حلقوم دریا ریخته بود، دست کشید.
روزی که از مرگ سیاست، سیاست مرگ چشم گشود و او تهداب دیوار گذاشته همه برایش کف زده بودند، ذهنوضمیرش را بغل کرد و زیر لب گفت: «سرانجام فروپاشید!» و کشان کشان به آخرین دیدار دیوار شتافت.
آوار را زیر پا کرد و دلتنگ و نفسسوخته تا آنسوی «نوار مرگ» رفت. خیابانهای دیرآشنای را که پس از عمری میدید، پشت سر گذاشت و مقابل عمارت سیمانیِ با پنجرههای سرخ ایستاد. چشمهایش برق زد، یکنفس و سرمست تا طبقه سوم رفت و بیتوجه به دکمه زنگ، درب را تک تک زد. به همه درهای ساختمان سر کشید؛ اما هیچ پاسخی نشنید؛ گویی همه چنگوچکش برداشته و رفته بودند تا پای دیوار بشکنند.
بازگشت؛ اما پیش از آن که به دیوارِ مرده برسد، با مرده که بیستوهشت سال پیش مرده بود، روبهرو شد. مرده را به آغوش فشرد، سرشار و دلشاد خندید و با خود زمزمه کرد: «پایان کار به هم رسیدیم!» و میان تابوتی که از چوب خوشرنگوبو ساخته شده بود، خزید.
پینوشتها:
سمفونی شماره نهم؛ آخرین سمفونی تکمیل شده لودویگ فان بتهوون که شهکار بزرگ و عظیمترین و بهترین قطعه موسیقی در دنیای غرب شناخته شده است. بتهوون در زمان ساخت این سمفونی کاملن ناشنو شده بود.
آواز قو؛ قو نماد عشق است و قوها در آخرین لحظات مرگ شان برای نخستین بار آواز میخوانند. آواز قو نشانه عشق جاودان و وفاست.
پرده آهنین؛ اصطلاح پرده آهنین را ونستون چرچیل برای دیوار برلین به کار برده است.
پل عشاق؛ پل عشاق در «فرانکفورت» کشور آلمان و روی دریای «ماین» واقع است که دلدادهها برای استحکام عشق شان در نردههای آن قفل میبندند و کلید آن را به دریا میاندازند.
نوار مرگ؛ فاصله که در دو سوی دیوار برلین با سیم خاردار تعبیه شده بود و از فرار شهروندان آلمان شرقی به بخش غربی آن جلوگیری میکرد.